پایان نامه خوانشِ گفتمان ناسیونالیستی در آذربایجان ایران از منظر انتقادی
نوشته شده توسط : مدیر سایت

 دانشگاه علامه طباطبائی

دانشکده علوم اجتماعی

پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی

موضوع:

خوانشِ گفتمان ناسیونالیستی در آذربایجان ایران از منظر انتقادی

استادراهنما:

دکتر پیران

استاد مشاور:

دکتر توفیق

استاد داور:

دکتر پاشا

شهریور 1388

برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده پایان نامه درج نمی شود

(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)

تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

فهرست مطالب

عنوان صفحه
چکیده 11
فصل اوّل: طرح و بیان مسأله 12
طرح مسئله 13
اهداف اصلی تحقیق 18
ضرورت و اهمّیت تحقیق 20
فصل دوم: کارپایه‌ی نظری تحقیق 23
مبانی نظری 24
1.      مارکس: پایه‌گذار ماتریالیسم تاریخی 25
2.      لنین و مسئله‌ی ملی 34
3.      گرامشی و هژمونی 38
4.      آلتوسر 41
خوانش مارکس و بنیان‌های معرفت‌شناختی مارکسیسم ـ لنینیسم 41
علم و ایدئولوژی 49
بازتولید فرماسیون‌های اجتماعی 56
تئوری دولت 58
دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت 59
5.      بوردیو: زبان و باز تولید اجتماعی 62
6.      مانوئل کاستلز 66
جامعه‌ی شبکه‌ای 71
اقتصاد اطلاعاتی 73
هویت در جامعه‌ی شبکه‌ای 79
ملت و ملت‌گرایی در عصر جهانی شدن : اجتماعات تصوری یا تصاویر اجتماعی 85
ملت‌های عصر اطلاعات 87
چارچوب نظری 90
فصل سوم: روش‌شناسی تحقیق 94
روش‌شناسی نظری 95
خوانش گفتمان 95
گفتمان و تحلیل گفتمان: چشم‌انداز فوکو 100
رویکرد گفتمانی لاکلاو و موفه 106
روش‌شناسی عملی 111
محدویت‌های روش‌شناختی پژوهش 115
فصل چهارم: یافته‌های تحقیق 116
آذربایجان و نخستین واکنش جدی به ستم ملی: ظهور فرقه‌ی دموکرات آذربایجان 117
زمینه‌های ظهور 117
اهداف اصلی فرقه 124
جای‌گاه مفهوم ملت در گفتمان فرقه 128
ماهیت طبقاتی فرقه‌ی دموکرات آذربایجان 133
طبقه‌ی فئودال مهم‌ترین دشمن فرقه: رویارویی خلق و فئودال‌ها 138
مذهب: سکوتِ بزرگِ گفتمان فرقه 141
گفتمان فرقه و ستم جنسی 143
گفتمان فرقه و دیگر ملت‌های تحت ستمِ ایران 145
سقوط دولت ملی آذربایجان و گفتمان فرقه 147
جمع‌بندی گفتمان فرقه‌ی دموکرات آذربایجان 151
ستم ملی و گفتمان‌های سیاسی عمده‌ی ایران، از سقوط فرقه تا رخداد 57 153
رخداد 57: فورانِ تضادهای اجتماعی ـ خرده‌بورژوازی و مسئله‌ی ملی 155
ماهیت طبقاتی رخداد 57 155
خرده‌بورژاوزی و مسئله‌ی ملی ـ ظهور جنبش خلق مسلمان 159
مسئله‌ی ملی در آذربایجان امروز 165
مهم‌ترین تحولات فرماسیون اجتماعی جهانی در سه دهه‌ی گدشته 165
وضعیت کلی فرماسیون اجتماعی ایران در سال‌های حاکمیت جمهوری اسلامی 168
ناسونالیسم قانون‌گرا در آذربایجان ایران: نشان‌گانِ جدی‌تر شدن شکاف ملی در ایران جمهوری اسلامی  

170

خّرد ـ گفتمان ناسیونالیستی فدرال‌خواه در آذربایجان ایران ـ جنبش فدرال دموکرات آذربایجان 171
مهم‌ترین مفاهیم گفتمان جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان 171
جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان و دیگر ملت‌های ایرانی 177
جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان و ستم طبقاتی 178
جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان و مذهب 180
جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان و جمهوری اسلامی 181
سکوت‌ها و تناقض‌های عمده‌ی گفتمان جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان 182
جمع‌بندی گفتمان جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان 185
خرد گفتمان ناسیونالیستیِ استقلال‌طلب در آذربایجان ایران ـ حزب استقلال آذربایجان جنوبی (گایپ)  

186

مهم‌ترین مفاهیم گفتمان گایپ 186
گفتمان گایپ و ستم جنسی و طبقاتی

گفتمان گایپ و دیگر ملت‌های ایران

188

188

سکوت‌ها و تناقض‌های عمده‌ی گفتمان گایپ 189
منابع 191

 

 

فصل اول:

طرح مسئله

طرح مسئله

«گفتمان ناسیونالیستی» یکی از رایج‌ترین گفتمان‌های سیاسی سراسرِ دنیای امروز ـ و البته ایران ـ بوده و است. هیچ کشور، «ملت»، «اقلیت ملی» یا «گروه قومی»ای وجود ندارد که عرصه‌ی نمادین یا ایدئولوژیک آن عناصری از این گفتمان را در خود جای نداده باشد. رد پای ناسیونالیسم را می‌توان در تمامی رخدادهای عمده‌ی قرن بیستم پیدا کرد، نگاهی گذرا به تغییر نقشه‌ی سیاسی جهان در فاصله‌ی جنگ جهانی اول تا به امروز شاهد مدعای ماست. کره‌ی زمین در سال 1914 از حدود 50 کشور تشکیل شده بود اما هم‌اکنون بیش از 200 کشور را شامل می‌شود ـ کشورهای تشکیل شده در یک سال اخیر ـ کوزوو، آبخازیا و اُوستیای جنوبی ـ را هم به این لیست اضافه کنید. ظهور و حضور ناسیونالیسم در عرصه‌ی سیاسی ـ اجتماعی و هژمونیک شدن این گفتمان به نتایج کاملاً متضادی منجر شده است: از «رهایی ملی» گرفته تا «بالکانیزاسیون» و «نازیسم». این پی‌آمدهای متنوع و متضاد، بی‌تردید، اگر چه در شرایط تاریخی اجتماعی متفاوتی حاصل شده است اما، به همان اندازه با ساختار درونی خود‌ ـ ویژه‌ی این گفتمان‌ها نیز مرتبط بوده است و به همین دلیل شناسایی خصوصیات منحصر به فرد هر گفتمان ناسیونالیستی خاص هنوز هم در دستور کار جامعه‌شناسی سیاسی قرار می‌گیرد.

انقلاب مشروطه را می‌توان لحظه‌ی تاریخی‌ای تلقی کرد که گفتمان‌های مدرن در حوزه‌ی جغرافیای سیاسی ایران به طور جدی طرح و تأثیرگذاری عملی آن‌ها در عرصه‌ی سیاسی ـ اجتماعی شروع می‌شود. این لحظه‌ی تاریخی هم‌چنین نقطه آغاز پروسه‌ی برساختن دولت ملی مدرن در ایران نیز هست؛ پروسه‌ای ناتمام، که با «رخداد 57» سرنوشت دیگری پیدا می‌کند. بررسی همه‌ی دلایل شکست برساختن دولت ملی مدرن در ایران خارج از حیطه‌ی این پژوهش می‌باشد، اما یکی از مهم‌ترین دلایل این ناکامی عدم توجه، یا سعی در انکار و سرکوب ناموفقِ تنوع ملی این سرزمین بوده است. بدیهی ست که برساختن دولت ملی مدرن مستلزم وجود «ملت» یا حداقل تأسیس «ملت» است، اما این که «ملت» چیست و با کدام مرزها منطبق است، همیشه، محل مناقشات سیاسی ـ ایدئولوژیک بوده و است، به ویژه اگر «تأسیس‌گران» ملتی خواسته باشند که مرزهای سرزمینی‌شان را با مرزهای یک امپراتوری، و یا مرزهای یک سرزمین نیمه مستعمره منطبق کنند. در طول دو قرن گذشته همه‌ی امپراتوری‌های تاریخی و بسیاری از سرزمین‌های مستعمراتی و نیمه مستعمراتیِ کثیرالمله تجزیه‌ی سرزمینی را ـ‌ اغلب بر پایه‌ی ناسیونالیسم «ملت»‌های تشکیل دهنده‌ی این سرزمین‌ها ـ تجربه کرده‌اند. اما ایران در این میان، تا به حال، یک استثنای عمده بوده است. دولت ملی مدرن در ایران ـ منطبق با مرزهای دوران نیمه مستعمره‌گی این سرزمین که به تدریج «مرز پر گهر» نام گرفت ـ بر پایه‌ی ملتی برساخته می‌شد که «هویت» آن تنها با ویژگی‌های یکی از ملل این سرزمین تناظر داشت و این امر به تدریج به تقابل مرکز ـ پیرامون منتهی شد؛ در وجه اقتصادی «مرکز» به محل انباشت سرمایه و نقطه مرجح سرمایه‌گذاری ـ اعم از دولتی و خصوصی ـ بدل شده و به جذب، یا دقیق‌تر، تصرف مازاد اقتصادی پیرامون پرداخت، در وجه سیاسی این امر به درگیری‌های سیاسی ـ نظامی مرکز با پیرامون ختم شد و در وجه ایدئولوژیک، تأکید بر گفتمان ناسیونالیستی مرکزْ رشد گفتمان‌های ناسیونالیستی در پیرامون را سرعت بخشید. تأسیس‌گران «ملت ایران» هویت ملی را بر پایه‌ی زبان فارسی، «نژاد آریایی»، «مرز پر گهر» و تاریخِ اسطوره‌ای «امپراتوری ایران»، یعنی بر پایه‌ی پان ایرانیسم، بنا می‌نهادند. تجربه‌ی تاریخی نشان داد که ملت‌های غیر فارسی زبان حوزه‌ی جغرافیایی ایران از پذیرش این ویژگی‌ها امتناع کردند. تراژدی 21 آذر 1325 آذربایجان، یورش به کردستان و ترکمن صحرا در فردای «رخداد 57» شواهد تاریخی ناکامی پروژه‌ی تأسیس «ملت واحد ایران» در برهه‌های زمانی مختلف می‌باشند. گفتمان‌های ناسیونالیستی پیرامون، عمدتاً، بر پایه‌ی تقابل با گفتمان ناسیونالیستی مرکز شکل گرفتند و اغلب، به عنوان گفتمان‌های مدافع ملت‌های تحت ستم، از نوعی مشروعیت و مقبولیت عمومی در بین همه‌ی طبقات مختلف ملت خود برخوردار شدند. اما گفتمان ناسیونالیستی گفتمانی خود ـ بنیاد نیست و همیشه با نزدیکی یا دوری از گفتمان‌های سیاسی «تعیین‌کننده»‌ی جامعه زبان پیدا کرده و در جهت منافع طبقاتی متفاوتی مورد استفاده قرار گرفته است. رویارویی چپ و راست بنیادی‌ترین تقابل سیاسی ـ ایدئولوژیک دنیای معاصر بوده و است، «گفتمان ناسیونالیستی» هم بسته به زمینه‌ی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی که در آن طرح می‌شود، در نهایت، به یکی از این دو قطب نزدیک‌تر می‌شود. نگاهی گذرا به تاریخ معاصر ایران مبین این نکته است که «گفتمان ناسیونالیستی مرکز» از منظر و با زبان «راست» مطرح شده و گفتمان‌های ناسیونالیستی پیرامون، اغلب، از منظر و با زبان «چپ» بیان شده‌اند. گفتمان‌های سیاسی خود‌ ـ بنیاد و تعیین‌کننده، اغلب به صورت مستقیم، در جهت منافع طبقه‌ی معینی صورت‌بندی می‌شوند؛ برای مثال، تردیدی نیست که لیبرالیسم در جهت تأمین منافع بورژوازی و مارکسیسم برای دفاع از منافع طبقه‌ی کارگر صورت‌بندی شده است. اما این امر در مورد گفتمان‌های سیاسی‌ای که خود ـ بنیاد نیستند، مانند گفتمان فمنیستی یا گفتمان ناسیونالیستی، کمی پیچیده‌تر است و تشخیص منافع طبقاتی‌ مستور در پشت این گفتمان‌ها فقط با تحلیل شرایط مشخص امکان‌پذیر است، و یافته‌های این تحلیل هم تنها برای آن شرایط مکانی ـ تاریخی ویژه معتبر است. از این جنبه نیز گفتمان‌های ناسیونالیستی خاص هنوز هم به عنوان یک مسئله‌ی قابل تأمل برای جامعه‌شناسی سیاسی مطرح می‌شود.

فهم و تحلیل بسیاری از مسائل ـ و حتی بحث‌های نظری علوم اجتماعی ـ اگر هیچ ارتباطی با «تجربه‌ی زیسته»‌ی افراد نداشته باشند، اگر نه غیر ممکن، دست‌کم بسیار دشوار است. البته، این بدان معنا نیست که اگر یک مسئله‌ی اجتماعی با تجربه‌ی زیسته‌ی کسی پیوند خورده باشد، این فرد، حتماً، تحلیل علمی و دقیقی از این مسئله به دست خواهد؛ تحلیل علمی به پشتوانه‌ی تئوریک محکمی نیاز دارد. اما، در هر صورت، تجربه‌ی زیسته در «مسئله» شدن یک پدیده‌ی اجتماعی ـ اگر چه غالباً به شکل طرح ایدئولوژیک ـ منبع مهمی به شمار می‌رود. موضوع این پژوهش نیز با تجربه‌ی زیسته‌ی محقق پیوند نزدیکی دارد.

زمانی که به مدرسه‌ی ابتدایی می‌رفتم، به فارسی می‌خواندیم و می‌نوشتیم، به ترکی فهمانده می‌شدیم، با ترکی زندگی می‌کردیم با فارسی تحصیل. کم‌کم، به طور ضمنی، این باور دوآلیستی در ما شکل گرفته بود که ترکی زبان زندگی روزمره است و فارسی زبان علم. خیلی از جملات را ازبر می‌کردیم، بی آن که آن‌ها را درک و حتی معنی تحت‌الفظی‌شان را فهمیده باشیم. وجود زبان عربی در زندگی تحصیلی اشکالی در باور دوآلیستی ما نسبت به زبان تولید نمی‌کرد؛ زیرا عربی زبان دین و جهان دیگری بود که، در پنداشت آن روز ما، ربط زیادی به زندگی این جهانی نداشت. ورود زبان انگلیسی می‌توانست ضربه‌ی مهلکی بر این دوآلیسم باشد، اما چون، به لطف نظام آموزشی عقب مانده، پس از سال‌ها آموزش زبان انگلیسی، عملاً چیزی از این زبان یاد نمی‌گرفتیم، این ضربه تنها شکاف کوچکی در دوگانه انگاری ما نسبت به زبان ایجاد کرد. ورود به دانشگاه در فروپاشی این باور دوآلیستی نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد به ویژه که، مجبور به زندگی با کسانی بودیم که، نه تنها، زبان زندگی روزمره‌ی آن‌ها ترکی نبود بل‌که، بدتر از این، اگر مطلبی را نمی‌فهمیدند، نمی‌شد آن را با زبان ترکی شیرفهم‌شان کرد. به علاوه متوجه شدیم پس از 12 سال تحصیل به زبان فارسی ـ و البته، در مورد بسیاری از افراد، حتی پس از اتمام دوره‌ی دانشگاه ـ نه می‌توانیم این زبان را «درست» صحبت کنیم و نه می‌توانیم، با این زبان، آن چه را که می‌خواهیم «درست» بنویسیم. دیگر فهمیدیم که نه تنها فارسی یگانه زبان علم نیست، بل‌که اصلاً در ردیف بهترین زبان‌های علم هم نیست، این زبان هم زبانی‌ست مثل دیگر زبان‌های پیرامونی از قبیل ترکی، کردی و … . عمق فاجعه در این بود که ترکی، زبان مادری‌مان، را هم فقط در حد محاوره‌های روزمره بلد بودیم. ناگهان متوجه شدیم: ما ‌زبانی برای نوشتن نداریم، اگر چه لال نیستیم اما مردمانی هستیم بی‌زبان.

تجربه‌ی زیسته به من آموخته است که زبان، در وضعیت کنونی ایران، یک ابزار ارتباطی صرف نیست، بل‌که نماد فرودستی و فرادستی ملی نیز هست. فهمیده‌ام که «مساوی نیست» تنها نماد پان ایرانیست‌ها برای بیان نابرابری ملی و وضعیت فرادستی ملت فارس نیست، محتوای‌ست که در ناخودآگاه اکثریت بزرگی از طبقات مختلف ملت فارس نقش بسته است. برای همین بود که «خوانش گفتمان ناسیونالیستی در آذربایجان ایران» را به عنوان موضوع پایان‌نامه‌ی خود برگزیدم، چرا که این گفتمان ادعا دارد: «رهایی ملی آذربایجانی‌ها را در مرکز توجه خویش قرار داده است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید.





:: بازدید از این مطلب : 41
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 3 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: