برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده پایان نامه درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
چکیده
زنان دارای کم توانی دربسیاری از کشورها با تبعیضاتی چندگانه مواجهه اند، نگرش های منفی اجتماعی، زن بودن، کم توانی وفقر، زندگی آنان را با مشکلات بسیاری روبرو می سازد.
هدف این پژوهش شناخت برخی از عوامل اقتصادی- اجتماعی مرتبط با کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی عضو سازمانهای غیردولتی شهر تهران در سال 1388 است. این مطالعه از نوع همبستگی است و در آن 126 نفر از زنان دارای کم توانی، که از اعضای مؤثر و مستمر سه سازمان غیردولتی شهر تهران بودند، به روش سهمیهای انتخاب شدند. جمعآوری اطلاعات از طریق چک لیست اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه کیفیت زندگی WHO صورت گرفته است. تجزیه وتحلیل اطلاعات از طریق نرم افزار SPSS نسخۀ 14 انجام شده است. در تحلیل دادهها ابتدا، برای بررسی نرمال بودن توزیع متغیر کیفیت زندگی و ابعاد مختلف آن، از آزمون کولموگوروف- اسمیرنوف استفاده شد. در ادامه برای بررسی ارتباط و همبستگی بین متغیرها بنابر مورد از آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون، T Student، و آنالیز واریانس یکطرفه استفاده شد.
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که عوامل اقتصادی- اجتماعی با کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی رابطه دارد. بدین معنا که عواملی چون داشتن شغل، دسترسی به خدمات بیمهای مناسب، دسترسی به وسایل کمکی مورد نیاز، و نیز برخورداری از امکانات و تسهیلات موجود در جامعه با کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی ارتباط دارد و میتواند به بهبود کیفیت زندگی آنها کمک کند.
واژگان کلیدی: زنان، کمتوانی، کیفیت زندگی، عوامل اقتصادی- اجتماعی
در سراسر جهان ودر تمام سطوح اجتماع افراد دارای کم توانی وجود دارند. تعداد این افراد در جهان بسیاراست واین تعدادپیوسته رو به افزایش میباشد علل بوجود آورنده کم توانی و پیامدهای ناشی از آن در جهان یکسان نمیباشد. تفاوت در پیامدها ناشی از اوضاع واحوال گوناگون اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی جوامع ونیزتسهیلاتی است که دولت ها به رفاه شهروندان خود اختصاص میدهند. در عرصه کم توانی شرایط متعدد وخاصی وجود دارد که وضعیت زندگی افراد ناتوان را تحت تاثیر قرار میدهد. جهل، غفلت، خرافات وترس ازجمله عوامل اجتماعی هستند که در طی تاریخ کم توانی باعث در انزوا قرار گرفتن افراد ناتوان وبه تاخیر انداختن رشد تواناییهای آنها شده است. مطالعات تاریخی حاکی از تلاشهای مستمر افراد دارای کم توانی برای دستیابی به حقوق و فرصتهای برابر با دیگران است.
کم توانی شرایطی است که در توانایی فرد برای انجام کارهای روزانه وانطباق وی برای داشتن یک زندگی عادی و مستقل در بعد شخصی ویا اجتماعی اختلال ایجاد میشود بعبارت دیگرکم توانی مرتبط با محرومیتهایی است که فرد بعنوان نتیجه اختلالات و کم توانیهای خود تجربه میکند واین امر باعث میشود فرد دارای کم توانی نتواند نقشهای خود را بسته به سن ویا جنس که در شرایط اجتماعی وفرهنگی طبیعی در نظر گرفته میشود انجام دهد. اما درک، توضیح وتبیین این امر ارتباط تنگاتنگ با الگوهای مفهومی دارد که آن را به اشکال گوناگون توجیه میکند، به عنوان مثال دیدگاههای پزشکی، اجتماعی، حقوقی و… هر یک توجیهات متفاوتی از کم توانی ارایه میکنند. اگر در دیدگاه پزشکی تمرکز بر فرد دارای کم توانی وتواناییهای وی میباشد، در دیدگاه اجتماعی کم توانی تابعی از ارتباط میان فرد دارای کم توانی ومحیط است و هنگامی اتفاق میافتد که این افراد با موانع فرهنگی و اجتماعی مواجه میشوند که مانع از برخورداری آنها از سیستمهای مختلف جامعه که برای دیگر افراد قابل دسترسی است، میشود. اگر این واقعیت را بپذیریم که همه افراد بشر آزاد و برابر آفریده میشوند، پس باید به این حقیقت نیز اذعان نماییم که همه انسانها میباید از منزلت، کرامت و حقوق برابر خوردار باشند. بنابراین هر نوع محرومیت از حقوق انسانی و شهروندی بر مبنای نژاد، رنگ، جنسیت ویا کم توانی تبعیض قلمداد میشود، در شرایطی که چارچوب حقوق بین الملل زندگی افراد را در هر نقطه از جهان تغییر داده افراد دارای کم توانی نیز باید بتواننداز تمامی حقوق انسانی برابر با دیگران بهره مند شوند. علیرغم نادیده گرفته شدن تاریخی این افراد، نگاه به آنان میباید مورد تجدید نظر جدی قرار گیرد بر اساس حقوق بین الملل و قانون اساسی کشورباید تمام افراد دارای کم توانی بادیده احترام نگریسته شوند و به آنان فرصت برابر برای داشتن یک زندگی عادی داده شود. لذا کم توانی نباید به عنوان عامل عقب ماندگی فرد از جریان عادی زندگی تلقی گردد.
افراد دارای کم توانی اقلیتی بزرگ را در تمامی جوامع تشکیل میدهند، هرچند که آنان در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته شرایطی متفاوت از کشورهای در حال توسعه ویا کمتر توسعه یافته دارند لیکن همه در یک تجربه مشترکند و آن تبعیض است. براساس آمارهای منتشره از سوی سازمان ملل درسند آخرین میثاق جهانی افراد دارای کم توانی در سال 2006، 65 میلیون نفر با کم توانی درسراسر جهان زندگی میکنندکه با در نظر گرفتن خانوادههای آنان حدود دو میلیارد انسان بنوعی با موضوعات مربوط به کم توانی درگیر میباشند که این امر خود نشان از لزوم توجه ویژه به شرایط این افراد میباشد. در مناطق مختلف ودر هر کشوری از جهان بخصوص در کشورهای در حال توسعه افراد دارای کم توانی در حاشیه زندگی میکنند اغلب آنها از تجربههای اساسی زندگی از جمله دستیابی به اموری چون مدرسه رفتن، بدست آوردن شغل، داشتن مسکن مناسب، ازدواج، گذران اوقات فراقت، دسترسی به تسهیلات عمومی، حمل ونقل وحتی سیستمهای اطلاع رسانی محرومند.
در حدود 20 درصد از فقیرترین افراد جهان دارای کم توانی هستند.
بیش از 85 درصداز افراد دارای کم توانی با فقر زندگی میکنند.
بیش از 50 درصد از کم توانیهایی که قابل پیشگیری هستند، مستقیماً با فقر ارتباط دارند. این موضوع مخصوصاً در مورد کم توانیهای ناشی از سوء تغذیه بویژه تغذیه دوران بارداری و بیماریهای عفونی صدق میکند.
در حدود 98 درصد از بچههای دارای کم توانی در کشورهای در حال توسعه به مدرسه نمیروند.
در حدود 30 درصد از بچههای خیابانی جهان دارای کم توانی هستند.
میزان سواد برای افراد بزرگسال دارای کم توانی کمتر از 3 درصد است ودر برخی کشورها این آمار برای زنان دارای کم توانی کمتر از 1 درصد میباشد.
سطح مرگ ومیر در کودکان دارای کم توانی بالغ بر 81 درصد میباشد با اینکه مرگ ومیر در میان کودکان زیر پنج سال به طور کل به زیر 20 درصد کاهش یافته است در برخی موارد بنظر میرسد که کودکان دارای کم توانی از جامعه حذف شده اند.
زنان دارای کم توانی احتمالا 2 یا 3 برابر بیشتر از زنانی که دارای کم توانی نیستند، قربانی مسایل فیزیکی وسوء استفادههای جنسی میشوند. تقریباً 20 میلیون زن هر ساله به دلیل عوارض دوران بارداری یا هنگام زایمان دچار کم توانی میشوند(2006, UN).
میان فقر و کم توانی همبستگی وجود دارد، در حالی که افراد فقیر ممکن است در طول زندگیشان دچار کم توانی گردند، کم توانی نیز میتواند به فقر منتهی گردد. این افراد معمولاً با تبعیض ومسائل حاشیه نشینی مواجه اند. تبعیض دارای یک پیامد مشخص نیست بلکه بیانگرمحرومیت از سلسله ی بهم پیوستهای از موقعیت هاست که سرنوشت افراد مورد تبعیض را دگرگون میکند. کودک دارای کم توانی که امکان رفتن به مدرسه را پیدا نمیکند از دستیابی به درآمد وداشتن شغل پایدار محروم میماند. عدم استقلال مادی موجب وابستگی وی به اطرافیان میگردد. زمانی که فرد دارای کم توانی امکان استفاده از تسهیلات عمومی جامعه را نداشته باشد از تعامل با دیگران محروم میگردد وعدم دسترسی به منابع جامعه موجب طرد و انزوای فرد دارای کم توانی را فراهم میسازد. انباشتگی محرومیتها برای اغلب این افراد بگونهای است که هیچ پلهای برای صعود به پله بعدی وجود ندارد. محرومیت آنان نه ناشی از محدودیت در عملکرد این افراد بلکه بدلیل اختلال در سیستم ها وساختار جوامعی است که امکانات موجود درآن برای همه طراحی نشده است. لذا در ادبیات نوین، کم توانی امری است نسبی، که نه ناشی از مشکلات فردی بلکه محصول شرایط جامعه میباشد. در واقع زمانی که شرایط جامعه بگونهای باشد که تسهیلات وامکانات ونیزفرصتهای برابر برای تمامی مردم فراهم نباشد ممکن است که هر فردی به نحوی در معرض عقب ماندگی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… قرار گیرد. در این شرایط وضعیت زنان دارای کم توانی بخصوص در کشورهای در حال توسعه بسیار وخیمتر است اغلب آنان با تبعیضی سه گانه مواجه اند: زن بودن، ناتوان بودن و زندگی در یک کشور کمتر توسعه یافته.